خاطرات 18 تا 47 (قسمت اول)

سال 1367 وقتی تازه دیپلم گرفته بودم مثل تمام جوونای اونموقع حال و هوای رفتن به دانشگاه رو داشتم برای همین ابتدا در کنکور سراسری و بعدش کنکور دانشگاه آزاد شرکت کردم . یادش یخیر اونروزا که رفتن به دانشگاه آزاد هم سخت بود و مثل الان نبود که اینقدر بدون کنکور دانشجو میگیرن و از اونطرف فارغ التحصیل میدن بیرون که هرکدومشون بدنبال کار و کار و ...... بگذریم .

داشتم میگفتم که کنکور دادم و منتظر اعلام نتایج بودم  کنکور سراسری اعلام شد و من دبیری الهیات قبول شدم خودم مونده بودم چرا این رشته ولی خوب قبول شده بودم منتظر نتیجه دانشگاه آزاد بودم که اونم اعلام شد و من حسابداری واحد جنوب تهران قبول شدم وقتی از دکه  خدابیامرز اصغر آقا روزنامه فروش نابینای سرکوچمون ویژه نامه اعلام نتایج رو گرفتم (یادش بخیر مثل الان نبود با یه مشخصات در اینترنت نتیجه رو ببینیم باید کلی صف می ایستادیم تا ویژه نامه کنکور بخریم ).

آره داشتم می گفتم که اسمم رودیدم با خوشحالی از سر خیابون تا خونه دویدم تا حدی که  دوبار خوردم زمین وقتی رسیدم خونه و به پدر و مادرم خبر رو اعلام کردم زیاد خوشحال نشدن نمیدونم شاید بخاطر هزینه دانشگاه آزاد بود که اونموقع هم نسبت به زمان خودش زیاد بود ........

در هر صورت با مشورت گرفتن از دوستان و آشنایان اهل فن  به این نتیجه رسیدم چون رشته دبیرستانی خودم هم حسابداری بود به دانشگاه آزاد و رشته حسایداری برم.

سلام دوستان

نمیدونم الان موقعیت نوشتن در وبلاگ هست یا نه با این فضاهای مجازی جدید نمیدونم واقعا چی بگم

ولی اومدم باز حرف بزنم ......